mashhadartexam

مهندس مسعود حَکمی Masoud Hakami

mashhadartexam

مهندس مسعود حَکمی Masoud Hakami


صلابت و امید در تبریک نوروزی خسروی آواز ایران
نگاهی به همه بازتاب‌های ویدئوی تبریک سال نوی محمدرضا شجریان؛ در کنار اظهار نظرهای تازه
صلابت و امید در تبریک نوروزی خسروی آواز ایران
ویدئوی «محمدرضا شجریان» که ساعاتی بعد از تحویل سال 1395 در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد را تا به حال چند میلیون نفر دیده‌اند. لابد ابتدا ظاهر جدید آوازخوان محبوب‌شان را که دیده‌اند، نگران شده و با هراس منتظر دانلود شدن آن فیلم چنددقیقه‌ای و بعد که آن جملات امیدبخش را شنیده‌اند، نفسی به آسودگی کشیده و دل‌شان قرص شده و یک امیدِ دور در دل‌هایشان جوانه زده که یک بار دیگر، این فرصت را پیدا کنند تا شاهد اجرای برنامه‌ی زنده‌ای از خواننده‌ی محبوب‌شان در ایران باشند.
 
«محمدرضا شجریان» در آن ویدئو با لبخندی که بر لب داشت، از بیماری‌اش به عنوان دوستی پانزده‌ساله یاد کرد؛ از آرامشی که این روزها در خارج از کشور دارد گفت و از اینکه خیلی زود به ایران برمی‌گردد تا فعالیت‌های هنری‌اش را ادامه دهد. حالا میلیون‌ها نفر امیدوارند که این اتفاق هرچه زودتر و در همین سال جدید رخ دهد؛ آن عده‌ای هم که این آرزو را ندارند، خوب که با خودشان خلوت کنند و یاد یکی از نواهای شجریان بیفتند، یاد یکی از آن غروب‌هایی که با «ربنا»یش روزه‌هایشان را باز کردند، با بقیه همراه خواهند شد.
 
این ویدئو فقط دو دقیقه و دو ثانیه بود؛ اما همین دو دقیقه توانست روز اول نوروز -که معمولاً آدم‌ها خیلی هم خودشان را درگیر مسائل گوناگون نمی‌کنند- اغلب ایرانیان را به واکنش وادارد. جز این هم البته انتظاری نمی‌رفت.
 
به همین خاطر در این گزارش، تنها نگاهی اجمالی به بازتاب‌هایی داشته‌ایم که پس از انتشار آن ویدئو شکل گرفت.
 
 
* بهزاد فراهانی: گل سرسبد یک قرن آواز ایران 
«بهزاد فراهانی» -بازیگر و کارگردان تئاتر و سینما- از منظری دیگر درباره‌ی او می‌گوید و مثل خیلی‌های دیگر از ممنوع‌الکاری «شجریان» ناراحت است: «باید با هر نوع فشاری مخالفت کرد، حتی اگر این فشار و تنگ‌نظری در اندیشه‌های خودمان باشد. برای همین است که هیج اعمال زوری در فرهنگ پسندیده نیست. چه این فشار درباره‌ی آقای شجریان باشد و چه درباره‌ی دختر من یا هر کس دیگری که فعالیت هنری می‌کند؛ البته آقای شجریان، گل سرسبد یک قرن آواز ایران است و من آرزو می‌کنم که او سرحال و سرزنده دوباره روی صحنه‌ی کشور خودش ظاهر شود و در این میان اگر گوشی برای شنیدن کلام‌ها و درخواست‌های ما باشد، این حرف‌ها را بشنود و هرچه سریع‌تر فرصت دوباره‌ای برای زندگی هنری آوازخوان نامدار فراهم آورد.»
 
 
* بهرام دبیری: صدای عاطفه و عشق و شعور یک ملت
«بهرام دبیری» -نقاش- درباره‌ی شجریان برای «موسیقی ما» نوشت:
 
«آن تطاول که کشید از غم هجران بلبل/ تا سراپرده‌ی گل نعره‌زنان خواهد شد»
 
هنرمندان ماندگار، انگشت‌شمارند. شهرت چیزی است؛ اما محبوبیت چیز دیگری. بسیارند کسانی که معروف‌اند و محبوب نیستند و در این میان، هنرمندانی که ارزش ملی پیدا می‌کنند، انگشت‌شمارترند. لابد زمانه است و پاسخ به ضرورت زمانه‌ای که این اعتبار را می‌سازد؛ شجریان از این گونه است. بیش از 40 سال مردم ایران، این صدای خوش را شنیده‌اند، با آن جرئت کرده‌اند، با آن گریسته‌اند، عاشق شده‌اند یا تنهایی خود را پر کرده‌اند. «شجریان» تنها یک صدا نیست. انتخاب اشعاری که او می‌خواند؛ نشانه‌ی درک ظریف و عمیق یک عاطفه‌ی فرهیخته از فرهنگ ایران است. او ضرورت زمانه را دریافته و اگر بزنگاهی تلخ، مردم را گزیده است؛ او آنجا حاضر بوده است به صراحت.
 
او شرف هنر و هنرمند را پاس داشته است. بزرگوار و بی‌نیاز؛ دلیر و ماندگار. او ستاره‌ای در آسمان آواز ایران است. صدای عاطفه و عشق و شعور یک ملت است. آن‌کس که مردم ایران را از این صدا محروم کرده، باید از شرم سر فرو اندازد. هرچند که مردم هرگز این تطاول را نخواهند بخشید. راستی چه کسی جرئت کرد یک ملت را از این آواز خوش محروم کند؟ همیشه گفته‌ام «سانسور» نه ظلمی به هنرمند که ظلمی نابخشودنی به ملت است و مگر روزهای انقلاب جز صدای شجریان و ساز لطفی و شعر ابتهاج، چه کسی مردم را دل می‌داد و باور؟ و مگر می‌ماند روزگاری بر دوام و به افتخار، جز آنکه هنرمندان آن روزگار به پاس داشته شده باشند به حرمت و بزرگی و آزادگی؟
 
در این آغاز سال نو، این ناسپاسی جز اندوهی بر قلب مردم ایران چه ثمر خواهد داشت؟ از دیروز با خودم زمزمه می‌کنم: خدایا «غم را که فرستاد؟ بلا را که خبر کرد؟» برایش همراه با همه‌ی مردم ایران آرزوی سلامتی دارم تا این بلبل خوش‌خوان در باغ آواز ایران دوباره بخواند.»
 
 
* شوالیه‌ی آواز و آرزوی سلامتی برای خسروی آواز 
شوالیه‌ی آواز ایران هم در گفت‌وگو با سایت «موسیقی ما» از علاقه‌اش به شجریان و صدایش می‌گوید و برای ایشان آرزوی سلامتی می‌کند.
 
 
* کیوان ساکت: شاد بودن و عمر دراز او، آرزوی هر ایرانی است 
«محمدرضا شجریان» نادره مردی است که به انواع هنر آشنا است. به رموز خطاطی، رموز ساخت ساز و علاوه بر آنها، یک تاریخ زنده از موسیقی معاصر ایران است و در این راه‌، سختی‌های بسیاری کشیده و با وجودی که بی‌مهری‌های بسیاری از طرف متولیان موسیقی دیده، هنوز عاشق مردمان‌اش است؛ همان مردمی که با صدای او اشک‌ها ریخته و پایکوبی‌ها کرده و با این صدا زندگی کرده‌اند. شاد بودن و عمر دراز او، آرزوی هر ایرانی است.»
 
 
* سهراب پورناظری: بی‌تو مباد جای تو... 
«سهراب پورناظری» هم که اثری را به همراه «محمدرضا شجریان» آماده‌ی انتشار دارد، در این باره تنها به گفتن این شعر بسنده می‌کند که: «شاه‌نشین چشم من، تکیه‌گهِ خیال توست/ جای دعاست ای صنم، بی‌تو مباد جای تو...»
 
 
* بزرگمهر حسین‌پور: بیایید دعا نکنیم!
«بزرگمهر حسین‌پور» -کارتونیست و نقاش- که دو طرح جلد ماندگار از استاد آواز ایران کشیده هم برای «موسیقی ما» یادداشتی نوشته و در آن آورده «بیایید دعا نکنیم!»:
 
«کشیدن صورت استاد، امسال حس عجیبی در درونم برپا کرده بود. من که بیش از 25 سال صدای ایشان را می‌گذاشتم و هنگام کار هوای اتاق را مست صدایش می‌کردم و دل به چهچهه‌های استاد می‌باختم، این بار اما همه‌چیز خود او شده بود. صدایش را گذاشتم، چهره‌اش را جلویم قرار دادم و مشغول کشیدن صورت‌شان شدم. همه دل و جان مست صورت و صدایش بود و ساعت‌ها در این خلسه مست بودم. کاشی ایرانی و گل و مرغ را در جانش قرار دادم و هر خطی که کشیدم، از دل ناز خش‌دار صدایش بود. اما اول سال، در این شلوغستان مجازی مشغول عبور بودم که یک تصویر، مرا میخکوب کرد. دستانم را شل کرد و قلبم را تند. استاد کچل کرده بود. خودم سال‌ها کچل بودم. کچلی را دوست دارم و کچل‌ها را. اما این داستان فرق داشت. این را همان لحظه که میخکوب شدم فهمیدم. چرا زمانی که من چهره‌اش را عاشقانه کشیدم، این‌طور شد؟ انگشت شستم خشک بود.
 
نمی‌خواستم فیلم را پلِی کنم. راستش را بخواهید، هنوز هم فیلم را ندیده‌ام. راستش حتی دلم نمی‌خواهد برای سلامتی‌اش دعا کنم. آن‌قدر مردم بددعایی هستیم که برای هر که دعا کردیم، حالش بدتر شد. دلم می‌خواهد هیچ‌کار نکنم. اگر به غم است، سرسختانه‌ترین غم‌ها را دارد می‌کشد... اگر به صدا است که زیباترین صوت‌ها را خوانده... اگر به دعا است، او دلبرانه‌ترین دعا را فریاد زده! بیایید هیچ کاری نکنیم! خدا دردش را دیده، صوت‌اش را خودش به او داده و دعایش را به زیباترین حال شنیده. او از ما حواس‌اش بیشتر جمع است.»
 
 
* وزیر بهداشت: امیدواریم به زودی زود استاد را روی صحنه ببینیم
میان این همه اظهار نگرانی و سلامتی، اما پیامی که دکتر «حسن هاشمی» وزیر بهداشت در صفحه‌ی اینستاگرامش نوشت، از همه دلگرم‌کننده‌تر بود. او که زمان بستری شدن «شجریان» در بیمارستان کسری نیز از او عیادت کرده بود، شب گذشته نوشت: «امروز در تماس تلفنی با استاد شجریان ضمن تبریک سال نو، جویای احوال‌شان شدم. روحیه ایشان بسیار خوب و صدایشان مثل همیشه باصلابت، پُرتوان و سرحال بود. از اینکه خبر سلامتی‌شان را از خودشان می‌شنیدم، خوشحال شدم و لازم دیدم به دلیل دوستی دیرینه و ارادت به ایشان و با اطلاع دقیق از وضعیت سلامتی‌شان و ارتباط با خانواده استاد در طول دو سال گذشته، یاد آور شوم که ان‌شاءالله ایشان تا دو تا سه ماه آینده به کشور بازمی‌گردند و پزشکان متخصص ایشان اقدامات مورد نیاز را پی خواهند گرفت.
 
وظیفه خود می‌دانم به عنوان یک دوست، یک ایرانی و یک علاقه‌مند به آثار ایشان و نیز به دلیل مسئولیت‌ام در دولت، در خصوص هرگونه حمایت برای تسریع در درمان و بهبودی ایشان از هیچ کوششی مضایقه نکنم. بحمدالله همان‌طور که در پیام نوروزی استاد آواز ایران هم آمده بود، ایشان امیدوار و بانشاط، بهار امسال را نیز با شادابی و طراوت آغاز کرده‌اند. ما نیز همچون سایر دوستداران صدای ماندگار استاد شجریان، امیدواریم به زودی زود استاد را روی صحنه ببینیم و طنین این صدای ماندگار دل‌های بهاری ملت ما را طراوتی دوچندان ببخشد.»
 
 
* در فضای مجازی چه خبر است؟ 
سال 95 تا امروز، سال «شجریان» بوده است. این را می‌شود با یک گشت‌وگذار ساده در شبکه‌های مجازی -از فیس‌بوک گرفته تا توئیتر و تلگرام و دیگر شبکه‌ها مشاهده کرد.
 
«علیرضا افتخاری» در پیامی به این مناسبت نوشته است: «از صمیم قلب شفا و سلامتی حضرت‌عالی را از خداوند متعال خواستارم. تلاش و رنج و مشقت حضرت‌عالی در ارتقای فرهنگ این کشور از دیده‌ی ملت ایران علی‌الخصوص این بنده‌ی کمترین پوشیده نیست.»
 
«علی بوستان» -نوازنده و عضو گروه هم‌آوایان- نیز نوشته است: «شجریان که واژه‌ی «استاد» وزنش را از او وام می‌گیرد، یگانه یکه‌تاری است که نه یک ملت، بلکه یک فرهنگ مدیون اوست... تصویر او برای ما -نسلی که با او عاشق شدیم، با او گریستیم، با او باور کردیم و با او زیستیم- ستون ستبری است که نشیب و غبار روزگار را توان کوچک‌ترین گزندی بر او نیست...»
 
«حسین پرنیا» هم در اینستاگرام خود نوشته است: «استاد شجریان فقط یک خواننده‌ی تأثیرگذار در آواز موسیقی ایران نیست. بلکه گویاترین تاریخ موسیقی ایران شده‌اند و ارزش او به خاطر فرهنگ معاصر موسیقی است که به بودن موسیقی ایرانی هویت ملی و به هنرمند موسیقی ایران ارزش هنری، فکری بخشیده است.»
 
«پرویز پرستویی» نیز با انتشار عکسی همراه با استاد آوازخوان نوشته است: «یادمان باشد نوای «ربنا»ی استاد سال‌ها همدم لحظات ناب و روحانی ملت ایران بوده و حالا نوبت ماست که همه با هم برای سلامتی ایشان دست به دعا ببریم.»
 
«یغما گلرویی» نوشته است: «این مرد راوی دوران است. او رازهای مگو دارد. حلاج حنجره‌اش میل آوازهای مگو دارد. خیام در نفس‌اش خفته، حافظ به حافظه بنهفته. صدها ترنم طوفانی با سازهای مگو دارد.»
 
در ادامه‌ی این واکنش‌ها، «مهناز افشار» -بازیگر- هم در صفحه توئیتر خود نوشت: «سلامتی شما بی‌همتا، نیاز یک ایران است.»
 
«رضا صادقی» -خواننده‌ی پاپ- هم به این مسأله واکنش نشان داد و نوشت: «وقتی که به اصالت‌ات فکر می‌کنی، حس غرور داری و این حس غرور با خیلی از آدم‌ها چندبرابر میشه؛ ستون‌های تخت‌جمشید شکوه اصالت ما ایرانی‌ها رو به رخ جهان می‌کشه؛ اما حرف من الان از یک ستون تخت‌جمشیدی هست که شکوه صدای قلب اصیل مردمش بوده و هست. کسی که روزه‌های ما دلنشین‌تر می‌شد، وقتی با صداش می‌رفتیم به ضیافت افطار و با تصنیف‌هاش همراه بودیم تا ضیافت عاشقی. همه این جمله‌ها برای بزرگ‌مردی چون عالیجناب استاد محمدرضا شجریان اندک هستند و مگه می‌شه توصیف کرد صدای دریا رو. بیایم همه با هم یک‌دل و با صدای سبز مردمی دعاگوی سلامتی این ستون تخت‌جمشید فرهنگ ایران باشیم. عالیجناب: تمام ما و تمام ایران سراپا دعا خواهیم بود برای سلامتی و لبخند همیشگی شما.»
 
«ستاره اسکندری» هم نوشته است: «از دعاى شما عیدهایمان معنا پیدا مى‌کند هنوز... با شما حافظ و خیام و سعدى بیشتر و عمیق‌تر بر جان‌مان مى‌نشیند. با «ربنا»ى شما ماه رمضان را پیشواز مى‌رویم. با شما مى‌آموزیم که جهان را عاشق کنیم که تفنگ خشونت زمین بگذاریم. استاد مسلم آواز ایران‌زمین، به مهمان پانزده‌ساله‌تان بگویید برود... برود... برود.»
 
سید احمد خمینی فرزند سید حسن در پیام اینستاگرامی خود برای این موسیقیدان نامی کشور آرزوی سلامتی کرد. خمینی جوان نوشت: «خدایا نگه دارش از قهر و کین/ سیاووش آواز ایران‌زمین»

محمدرضا شجریان: تاوان پافشاری روی اصولم را دادم

یکی از نکاتی که استاد شجریان به آن اشاره کرده است، اصولی است که هرگز از آن کوتاه نیامده: «من در تمام سال هایی که آواز خواندم و در زمینه موسیقی فعالیت کردم، دیدگاه مخصوص به خودم را داشتم، در واقع همواره دغدغه‌هایی داشته‌ام که آنها را بازتاب داده‌ام، چه زمانی که می خواستم اثری را اجرا کنم و چه در گفته‌ها و اظهارنظرهایم. ببینید مسایلی وجود دارد که باید آنان را فراتر از «هنر» مورد بررسی قرار داد، آن چیزی که همیشه برایم اهمیت داشته، این بوده که با «مردم» صادق باشم و کار هنری‌ام هم در این سمت و سو قرار گیرد تا بتوانم اعتماد آنان را جلب کنم.

 کشور ما در مقاطع مختلف ـ از قبل از انقلاب گرفته تا بعد از آن ـ درگیر مسایل متفاوتی شده است و من سعی کرده‌ام در این اتفاقات صرف‌نظر از هر نوع مصلحت‌اندیشی و منفعت‌طلبی، جانب حق را بگیرم، چون فکر می‌کنم همیشه «حق» با مردم است. اصرارم روی این موضوع بوده که حالا در طولانی مدت برای من تبدیل به یک سرمایه معنوی و اجتماعی شده است.»

او گفته که هنر باید در خدمت انسانیت قرار گیرد و همیشه خواسته دغدغه‌های مردم ـ لااقل بخشی از آن ـ را در آثارش بازتاب دهد: «تنها مساله‌ای که برایم اهمیت داشته، همراهی با آنان بوده است.» و «البته که همراهی با مردم همیشه هزینه داشته است، اما من کاری را از روی مصلحت و منفعت انجام نمی دهم که منتظر فایده‌ای باشم. در بسیاری از مواقع هم با علم به اینکه این ماجرا می‌تواند برایم مشکلاتی را به وجود بیاورد، انجامش داده‌ام. هیچ وقت چه در کار هنری و چه در رفتارهای اجتماعی‌ام، «علتی» باعث نشده است تا کاری برخلاف آنچه دوست دارم و فکر می‌کنم رفتار درستی است ـ همراهی با مردم ـ انجام دهم. اگر بخواهم به شکل ساده‌ای این مساله را توضیح دهم، باید بگویم که همیشه دلم خواسته همانی باشم که خودم دوست دارم و از آن رضایت دارم. شاید می توانم بگویم خیلی وقت‌ها درباره خیلی مسایل «ریاضت» کشیده‌ام تا از اصولم کوتاه نیایم و به هر روی جامعه، متوجه این ماجرا شده است. به همین خاطر است که حالا به نظر می‌رسد به من «اعتماد» دارد. علت این ماجرا به خاطر همین واکنش‌ها و رفتارهای یاست که شاید خیلی‌های دیگر آن را انجام نمی‌دادند.»

او همچنین درباره محرومیتش از برگزاری کنسرت و فعالیت هنری طی سال‌های اخیر اظهار داشته است: «من از این مساله خوشحال نیستم، اما اینکه روی اصولم و آن چیزی که فکر می‌کردم، درست است، پافشاری کرده‌ام مساله‌ای نیست که حتی با این قیمت از آن ناراضی باشم، چون همان‌طور که گفتم، حالا می‌بینم همین ماجرا برای من تبدیل به یک سرمایه اجتماعی بزرگ شده است، هرچند تاوانش را هم داده‌ام.»

وی همچنین گفته رئیس‌جمهور و وزیر ارشاد مخالفت ممنوعیت او از کار هستند اما «گروه‌هایی هستند که با اسم‌های مطرح مشکل دارند. برای خودشان خبرگزاری و روزنامه و رسانه هم دارند. علت این که مشکل‌شان با من چیست را نمی‌دانم، همان‌طور که نمی‌دانم چرا تا این اندازه کینه‌توزانه رفتار می‌کنند. چیزی که در این میان مشخص است، اینکه این آدم‌ها نه من را از نزدیک دید‌ه‌اند و نه چیزی از هنر من می‌دانند. هیچ!‌ فقط کارشان این است که یک آدمی را نفی کنند این مایه تاسف است که کسانی با هنر هیچ سر آشتی‌ای ندارند اما راهی جز آشتی با هنر وجود ندارد.»

استاد شجریان در پاسخ به این پرسش که آیا امیدی به حل این مشکل دارد یا نه نیز گفته:‌«نمی‌دانم اما آدم‌ها ممکن است روزگاری متوجه این ماجرا بشوند که اشتباه کرده‌اند و از اشتباه خودشان برگردند. در این صورت است که امید می‌تواند وجود داشته باشد وگرنه کسی که فکر می‌کند دارد کاری را درست انجام می‌دهد، هیچ‌وقت رویه‌اش را عوض نمی‌کند. این امیدی که شما از آن حرف می‌زنید، بستگی به افرادی دارد که صاحب اختیار هستند و می‌توانند دستور دهند. به هر حال درست یا غلط بودن تصمیمات را همیشه تاریخ قضاوت خواهد کرد.»

رعایت مساله کپی‌رایت و مشکلاتی که تلویزیون برای شجریان و سایر هنرمندان در این زمینه ایجاد کرده است دیگر موضوعی‌است که در این گفت‌وگو مورد اشاره قرار گرفته است: «هیچ کس از رادیو و تلویزیون گرفته تا سایت‌ها و غیره حق ندارد، هنر را به نفع خودش مصادره کند. حقوق مولف و مصنف باید درست شود. ما سال‌هاست که داریم در این خصوص حرف می‌زنیم و درباره این مساله گلایه کرده‌ایم و شکایت، ما گفتیم و گفتیم، اما هیچ کس رعایت نمی‌کند، حتی قضاتی که باید در این خصوص تصمیمی بگیرند هم آگاهی‌ای در این باره ندارند. هنرمند که به تنهایی نمی‌تواند کاری از پیش ببرد، این دولت است که بایستی پیگیر قوانین مملکتی باشد. کپی‌رایت باید قانون جاری کشور باشد و به آن عمل شود و کسی که عدول می‌کند باید مجازات شود. در هیچ کجای دنیا با اثر هنری به این شکل برخورد نمی‌کنند. شما کدام رادیو و تلویزیون در جهان را می‌بینید که تمام شبانه روز آثار هنرمندانش را پخش کند و هیچ حقی برایشان قایل نباشد؟ اما اینجا قانون رعایت نمی‌شود و هر کسی مطابق با حال و هوای آن روزش تصمیم می‌گیرد و کاری می‌کند و تمام این کاسه‌ کوزه‌ها سر هنرمندان شکسته می‌شود.»

او همچنین گفته که تمام جبهه‌گیری‌ها علیه او از زمانی شروع شد که به پخش صدایش از تلویزیون معترض شد: «در رسانه‌های‌شان هر چه خواستند نوشتند. حتی رییس صدا و سیما هم حرف‌های زیادی زد، در حالی که اینها هیچ کدام نه سر پیاز هستند نه ته پیاز. متاسفانه این کینه‌توزی‌ها و این پیش‌داوری‌های غلط در کشور ما فراوان است و شما جایگاهی ندارید که شکایت کنید و قانون از شما دفاع کند.»

استاد شجریان گفته که یک بار پیرامون این قضیه، شکایت قضایی هم کرده است و دادگاه هم به نفع او رای داده اما باز هم به جایی نرسیده است: «ببینید مساله اینجاست که اختیارات قانونی گاهی نامشخص است و هر کسی می‌تواند هر تصمیمی که دلش می‌خواهد بگیرد. مثلا می‌گویند در این شهر نباید موسیقی اجرا شود؟ چرا؟ همان برنامه در شهر کناری اجرا شده است، مجوز شعر دارد، مجوز موسیقی دارد، تمام هنرمندانش بارها استعلام شده‌اند، اما نمی‌تواند در یک شهر اجرا شود.»

موسیقی زنان دیگر موضوعی است که استاد شجریان به آن اشاره کرده است: «یا می‌گویند نوازنده زن نباید روی صحنه باشد. صدای ساز که دیگر آواز زن نیست که محدودیت شرعی برایش قایل شد. چه مشکلی با زن دارید اصلا؟ صدای کمانچه یک مرد چه فرقی با کمانچه یک زن دارد؟ چرا نمی‌خواهید خانم‌ها را جدی بگیرید؟ باید بعضی چیزها مشخص شود. این که موسیقی در کشور ما حرام است یا حلال؟ اینکه زن حق کار موسیقی دارد یا ندارد؟ کار یک هنرمند همین است. سال‌ها درس خوانده است و سال‌ها وقت گذاشته تا در یک گروه ساز بزند، وقتی شما مانع اجرای او می‌شوید درآمدش از کجا باید باشد؟ از کجا باید زندگی‌اش را بگذارند؟ اصلا چه دلیل و منطقی پشت این ماجرا هست؟»

گفتگو با لیلا حاتمی و علی مصفا

زوج لیلا حاتمی و علی مصفا در سینمای ایران بی مثال هستند؛ منش و رفتار حرفه ای شان، جنس انتخاب ها و حضورشان در سینما، و همینطور تبار فرهنگی هر دویشان، آنها را تبدیل به ستاره هایی درخشان در سپهر هنر ایران کرده است. بعد از همبازی شدن شان در «لیلا»ی مهرجویی، تجربه حضور مشترکشان روی پرده نقره ای، چنان در خاطر سینمادوستان ثبت شد که هر بار که همبازی شدند، برای شیفتگان هنر هفتم خاطره آفریدند.

آخرین تجربه مشترک سینمایی شان در همین سالی که گذشته به نمایش درآمد. «در دنیای تو ساعت چند است؟» به کارگردانی صفی یزدانیان، تجربه موفقی بود که اتفاقا تهیه کنندگی آن را هم علی مصفا بر عهده داشت؛ تجربه ای که در آن، زری خوشکام – همسر علی حاتمی – دوباره نقش آفرینی کرد.

در نشست صمیمانه ای که در یکی از شب های جشنواره با حضور جواد طوسی و با میزبانی زری خوشکام انجام شد، لیلا حاتمی و علی مصفا از زندگی و سینما گفته اند. به رسم ادب، در اینجا از منتقد گرانقدر – جواد طوسی – که در سال 94، با قلم و اندیشه شان، حامی صفحات هنری «شرق» بودند، قدردانی می کنیم.

لیلا حاتمی و علی مصفا : ما کار خودمان را می کنیم !

عکس لیلا حاتمی و علی مصفا

فصل مشترک شما به عنوان یک زوج هنری، ریشه های فرهنگی تان در کانون خانواده است. پیشینه ادبی خانواده مصفا و جایگاه تاریخی علی حاتمی در سینمای ایران. چقدر این تاثیرپذیری زمینه یک نقطه تفاهم یافته را چه در زندگی شخصی و چه در فعالیت های هنری تان، ایجاد کرده؟ آیا انتخاب هایتان فردی است، یا با هم بده بستان دارید؟

- حاتمی: اهل مشورت هستیم ولی خب کار خودمان را می کنیم.

یعنی آن مشورت، تعارف است؟

- حاتمی: نه، نه! من از اول یک کمی در قبول کردن نقش ها راحت تر بودم و علی تقریبا به جز یکی، دوتا از کارهایی که کردم با بقیه موافق نبوده. بعد از اینکه فیلم «لیلا» را با هم بازی کردیم، همیشه مشورت می کردیم. از نظر سلیقه ای، خیلی جاها مثلا سر «شیدا» اصرار می کرد که نرو!

- مصفا: به هر حال خیلی تحمیلی نیست. هیچ وقت نظر یکی باعث نشده آن دیگری فیلمی را برود یا نرود. فقط در حد این بوده که در موردش صحبت کنیم و نظر هم را جویا شویم.

- حاتمی: البته همیشه به عنوان آدمی که سلیقه علی را قبول دارم، از او سوال می کنم.

جدا از این نظراتِ در حد پیشنهاد، شما یک رابطه زناشویی هم با یکدیگر دارید که مبتنی بر تجارب مشترک تان است؛ به هر حال، در حریم تان یک آدم عامی اظهارنظر نمی کند. مثلا علی مصفا کارگردانی را هم تجربه کرده؛ وقتی مواردی از سوی او مطرح می شود، چقدر شخصی است و چقدر وجه تخصصی دارد؟ در عین حال، آیا واقعیت های حرفه ای سینمای ایران و مقوله بازیگری را در نظر می گیرید یا فقط به شکل ایده آل و مطلوبش فکر می کنید؟

- مصفا: الان دیگر قضیه خیلی فرق می کند. زمانی برای خود لیلا هم مهم بود که چقدر ممکن است از کار کردن در یک فیلم لطمه ببیند. از یک مقطعی تا حد زیادی رویین تن شد. دیگر فیلم نمی توانست خیلی به او لطمه بزند. به نظرم می آمد که خودش هم چنین احساسی دارد و این دیگر مسئله ای خیلی حیاتی نبود. تا یک مقطعی فکر می کردیم انتخاب یک فیلم خیلی کار خطرناکی است و لیلا خیلی حساس بود. الان دیگر این طور نیست.

یعنی به ارزیابی هوشمندانه ای رسیدید؟

- مصفا: به هر حال وقتی آدم احساس خطر کمتری می کند، ماجرا تغییر می کند. دیگر برای پذیرفتن یک نقش نهایتا به این فکر می کنیم که مثلا من در این فیلم چقدر قرار است اذیت بشوم. آیا این کار چیز جدیدی برای من خواهد داشت یا نه؟ امروز کمی نگاه هر دوی ما فرق می کند. تا حدی هم آن دید ایده آلیستی را از دست دادیم. یک زمانی فکر می کردیم ما فقط وقتی کار می کنیم که آقای مهرجویی کار کند...

- حاتمی: اما من همین چند روز پیش یکهو احساس کردم که قشنگ 10، 20 سال پیر شدم. برای اینکه تا یک جایی در دنیای خودت و با آدم هایی که بودی می گفتی اینکه بد نیست. از هیچی بهتر است ولی یکباره می بینی یک عالمه آدم جدید هست که تو اصلا نمی شناسی شان و دقیقا احساس کردم از این فضا عقبم. من با علی فرق دارم. هیچ اخباری را دنبال نمی کنم و عکسی نمی بینم. برای همین وقتی بچه ها سر فیلمبرداری از جشنواره می آمدند و اسامی فیلم ها و کارگردان ها را می گفتند، با یک موج جدیدی از فیلمسازهای خوب روبرو شدم و با خودم گفتم: «ای بابا من اینجا برای خودم سرم را کرده بودم توی کوزه و داشتم کارای چرت و پرت بازی می کردم.»

لیلا حاتمی و علی مصفا : ما کار خودمان را می کنیم !

فیلم های  لیلا حاتمی و علی مصفا

یعنی واقعا فکر می کنید چرت و پرت بوده؟ یا شکسته نفسی می کنید؟

- حاتمی: با کوتاه آمدن از ایده آل ها، خیلی هایش چرت و پرت بوده. مثلا همیشه اطرافیانم می گفتند آخه تو چه جوری با فلانی کار می کنی؟ می گفتم اشکالی ندارد و برخی از کارها جزو «اشکالی نداشت»ها بودند ولی الان فکر می کنم که نه! اشکالی دارد!

- مصفا: برای اینکه الان یک امکان جدید شکل گرفته و به نظرم نسل کارگردان ها عوض شده است.

- حاتمی: کلا نسل آدم ها عوض شده! یعنی امروز بازیگرانی داریم که مال نسل ما نیستند.

- مصفا: ما آن موقع فقط امیدمان این بود که آقای مهرجویی فیلم جدید بسازند و به کس دیگری نمی توانستیم فکر کنیم. الان عده ای از فیلمسازان جوان و تازه کار هستند که ممکن است خیلی کارشان بدرخشد و اصلا کسی نشناسندشان.

- حاتمی: و این چقدر خوب است. حالا من نمی گویم که کار همه این فیلم اولی ها شاهکار است اما همین که یک موج جدید راه افتاده خیلی خوب است؛ یعنی من که یک موقعی خودم را جلوتر از سینمای ایران می دیدم با چنین اتفاقی حس می کنم چقدر سینمای امروز ایران رو به جلو است.

با این نسل جدید فیلمسازان خلاق و بازیگرانی که نگاه و سمت و سویی متفاوت دارند فکر می کنید بیش از حد دور خودتان حصار کشیده بودید و حالا باید روابط عمومی تان را تقویت کنید؟

- حاتمی: نه نه، اصلا کاری به روابط ندارم. با دیدن چنین موج وسیعی از فیلمسازان جوان خوشحال شدم.

مصفا: در واقع وضعیتی که فریز شده بود، انگار شکست.

- حاتمی: بله دقیقا. من فکر می کنم 15-10 سال در یک دنیای منجمد بودیم و با بعضی کارها کنار می آمدیم؛ ولی یکباره دنیایی می بینی که خیلی خوب است و دارد جلو می رود و تو از خودت شرمنده می شوی که آن فیلم های «اشکار نداره» را بازی کرده ای!

هر دوران، اقتضائات خودش را دارد، امروز ما شاهد ورود یکسری فیلمساز جوان خوشفکر هستیم. این اتفاق شاید در دورانی که شما «شیدا» را بازی کردید نمی افتاد، زیرا سینما حالت یکنواختی داشت.

- حاتمی: فکر می کنم الان بیشتر جوان ها میل به جلو دارند و سرشار از ایده های تازه اند ولی ما آن موقع با یک جریان ساکن مواجه بودیم و به غیر از چند استعداد، جریان کلی سینما خیلی وحشتناک بود. الان آن استانداردهای فیلمسازی یک چیز درستی شده و ما دیگر با ایده های پرت و پلا و دنیای عجیب و غریب مواجه نیستیم.

حالا در این موقعیت آنها باید به سراغ شما بیایند یا این که یک رابطه دو طرفه است؟

- حاتمی: نه، این رابطه وجود دارد. من در دسترس هستم، منتها از یک چیزهایی بی خبر بودم که وقتی فهمیدم باعث خوشحالی ام شد.

- مصفا: البته دوره ما اینترنت نبود. الان دیگر اینطور نیست که ما در یک محیط گلخانه ای برای خودمان یک کارهایی بکنیم و بعد بگوییم عیبی ندارد. کسی اصلا حالیش نیست. من فلان نقش را بازی می کنم. الان دیگر اینطور نیست و حواس همه باید جمع باشد.

- حاتمی: بعد هم فیلم های خوب و استاندارد ساخته می شود.

لیلا حاتمی و علی مصفا : ما کار خودمان را می کنیم !

گفتگو با لیلا حاتمی و علی مصفا

البته کارنامه شما را که نگاه می کنیم به آن صورت به آثاری که ضعیف باشد برنمی خوریم. همیشه حساب شده عمل کردید.

- حاتمی: بله ولی در دوره ای بود که تازه بچه دار شده بودم و خیلی برایم همه چیز جدی نبود و زندگی را راحت تر می گرفتم و حساسیت قبل یا الانم را نداشتم. به مود و حالت آدم هم بستگی دارد.

الان دو نگاه نسبت به گستردگی فیلمسازان نسل جدید هست. بعضی ها می گویند با توجه به واقعیت عینی سینمای ما و چرخه تولید و محیطی که برای یک فضای مناسب نمایشی باید وجود داشته باشد، این دسته از فیلمسازان چقدر در ترافیک اکران می توانند در یک سیکل درست، خودشان را پیدا کنند و مخاطبان واقعی شان کم کم شناسایی شوند؟

چون در یک اکران کوتاه مدت ممکن است این فیلم ها مخاطبان خود را پیدا نکنند. باید یک پاتوق فرهنگی شکل بگیرد تا رفته رفته و به مرور زمان این فیلم ها مخاطبان شان را شناسایی کنند و این اتفاق به یک جریان تبدیل شود. چقدر فکر می کنید این رشدِ کمّی از وضعیتی طبیعی برخوردار است؟

- مصفا: فکر می کنم شکل گیری گروه «هنر و تجربه» خیلی اتفاق خوبی بود و آن پاتوقی را که شما می گویید به شکل حداقلی درست کرده و در کنار آن سلیقه مخاطب هم عوض شده. 10 سال پیش هرگز فکر نمی کردیم فیلمی مثل «ماهی و گربه» اصلا ساخته شود و بعد هم جایی برای اکران داشته باشد و مخاطب از آن استقبال کند.

الان واقعا سلیقه مخاطب عوض شده و بخشی از آن هم شاید به همین خاطر باشد که ما به یک جریان جهانی وصل شده ایم. قبلا این طور نبود و این جریان، شکل زیرزمینی داشت؛ بنابراین من از طرفداران گروه «هنر و تجربه»ام و فکر می کنم خیلی کار مثبتی انجام شده.

گروهی که خودتان سال هاست با فردین صاحب الزمانی و صفی یزدانیان تشکیل داده اید، چطور بوده؟

- مصفا: ما خیلی نمی توانیم ملاک خوبی باشیم چون همیشه یا بدشانسی آوردیم یا در موردمان نامردی شده و بدترین اکران ها را به ما دادند؛ حتی درباره فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» که اینقدر خوب داشت می فروخت یک دفعه گفتند کف فروش افتاد که من آخر هم نفهمیدم کف فروش چیست؟ چون ما هر جا می رفتیم سالن ها پر بود! پس ما خیلی نمی توانیم ملاک درستی برای نتیجه گیری باشیم. همه اش یک اتفاقی افتاده، مثلا خورده به اکران فیلم محمد (ص)، خورده به دعوای حوزه وارشاد. یک چیزی شده که نهایتا فیلم ما را تحت الشعاع قرار داده.

با توجه به آن ریشه های فرهنگی – خانوادگی، چقدر «فرهنگ» برای شما یک تعریف دهی مستقل را ایجاد می کند؟ مثلا می خواهم بدانم بر اساس ظرفیت پذیری جامعه و فضای بی رونق فعلی که نه سینمای اصلی سر جای خودش است و نه سینمای روشنفکرانه توانسته در یک موقعیت تثبیت شده قرار گیرد"، متر و معیار شما نسبت به سینما، فرهنگ و هنر چیست؟ این پل ارتباطی سینما چطور می تواند یک خروجی مناسب داشته باشدتا هم بتواند به حیات خود ادامه دهد و هم موقعیت معاصر را به درستی ارزیابی کند؟

- مصفا: (با خنده) ما خیلی صلاحیت جواب دادن به این سوالات را نداریم؛ برای اینکه خیلی آدم آگاه به وضعیت فرهنگی هنری نیستیم. از نظر من همچنان یک دوره طلایی در گذشته وجود دارد که به ما نرسید و ما در آن زندگی نکردیم.

دوره طلایی در چه مقطعی؟

- مصفا: دوره پدرانمان.

پس شما آدمی نوستالژیک هستید؟

- مصفا: بله، چیزهایی که از گذشته می خوانم همه اش می گویم چقدر همه چیز سر جای خودش بوده.

این واقعیت را من قبول دارم. فیلم «پله آخر» شما را که نگاه می کنم، کاملا این دغدغه و جهان بینی وجود دارد، منتها شما در کنار این گذشته گرایی، تلاش می کنید به روز باشید. آیا این نگاه چند وجهی مبتنی بر یک واقع بینی است؟ در عین حال که سنت را نفی نمی کنید، از آن یک تعریف معاصر ارائه می دهید.

- مصفا: من آگاهانه کاری نمی کنم. تنها چیزی که آگاهانه اتفاق می افتد خواستِ «متفاوت بودن» است. گاهی وقت ها حتی به شکل زننده ای دلم می خواهد متفاوت باشم. وگرنه به این فکر نمی کنم که کاری انجام می دهم که مدرن است یا نوستالژیک. یاد نگرفتم آگاهانه این چیزها را محاسبه کنم و احتمالا نقطه ضعفم هم هست ولی خب اینطوری است دیگر.

شما چطور؟

- حاتمی: من فکر می کنم بالاخره آدم در زمانی که زندگی می کند و هست، اثر می گذارد و متقابلا زمانی هم که آدم در آن زندگی می کند، روی آدم اثر می گذارد.

لیلا حاتمی و علی مصفا : ما کار خودمان را می کنیم !

عکس های لیلا حاتمی و علی مصفا

یعنی این اتفاق درباره پدرتان هم می افتاد؟ اگر الان او در قید حیات بود، علی حاتمی دیگری از نظر بیان و نگاه و اجرا می شد؟

- مصفا: اتفاقا من چند وقت پیش داشتم به این فکر می کردم که اگر علی حاتمی امروز بود، چه می کرد.

- حاتمی: (با خنده) من که خدا را شکر می کنم نیست! نمی دانم اگر بود چطور می شد؟

یعنی به یک انزوا کشیده می شد؟

- حاتمی: نه نمی دانم. فکر نمی کنم منزوی می شد.

شاید در این وضعیت خیلی زجر می کشید...

- حاتمی: نه اصلا.

- مصفا: به این فکر می کنم که کارهایش چه شکلی پیدا می کرد؟

در کارهای این دورانش تلاش برای دستیابی به زبان و ساختار نو را می بینیم؛ مثلا در «حاجی واشینگتن» یا در «کمال الملک»...

- حاتمی: نه، به نظرم اصلا به انزوا نمی رفت. منظورم از آن «خدا را شکر که نیست» جلوه بیرونی و شویی اش بود.

- مصفا: نکته جالب درباره علی حاتمی این بود که در زمان خودش هم در مقایسه با هم نسلانش سینمایی منطبق با علایق خود و جدا از جریان رایج را دنبال می کرد.

- حاتمی: فکر می کنم با توجه به پروژه هایی که پدرم در نظر داشت، آثار خیلی جذابی مثل «تختی»، «محمد (ص)»، «ملکه های برفی» و ... را قرار بود ببینیم؛ بنابراین حیف شد این فیلم ها را از دست دادیم.

شما بهترین فیلم پدر را چه می دانید؟

- حاتمی: برای من هر کدام از آثار او از یک جور خوشایند هستند.

به یک نقطه انتخاب نمی توانید برسید؟

- حاتمی: نه، نمی توانم بگویم.

مثلا فیلم «خواستگار» را چونه می بینید؟

- حاتمی: به نظرم همه فیلم های پدرم شاهکارند. من همه فیلم هایش را دوست دارم.

از این نظر می گویم علی حاتمی جلوتر از زمانه خودش بود، چون فیلم «خواستگار» متاسفانه یک هفته بیشتر اکران نداشت؛ ولی کار به شدت نویی بود.

- حاتمی: او آن چیزی که مردم انتظارش را داشتند عرضه نمی کرد. یک چیز دیگری عرضه می کرد و اتفاقا مردم هم خوششان می آمد و می رفتند به سمتش ولی آدم هایی که منتظر این بودند که شبیه بقیه بشوند، مأیوس می شدند. در واقع یک چیز خوشایندی بود که مأیوس می کرد. مخاطبی را که در پی این بود که ما زودتر برسیم به جهان و در نتیجه حواس شان را پرت می کرد؛ ولی از طرف دیگری چون با خودشان و وجود خودشان ارتباط برقرار می کرد و این را نمی توان انکار کرد، برایش دلنشین هم می شد.

 لیلا حاتمی و علی مصفا : ما کار خودمان را می کنیم !

آقای مصفا شما نسبت به سینمای علی حاتمی چه نگاهی دارید؟ آیا ما علی حاتمی را فیلمساز مولف می توانیم تلقی کنیم؟ هنرمندی که عناصر تکرار شونده در آثارش وجود دارد و دنیایش منحصر به فرد است؟

- مصفا: من فکر می کنم بیش از هر چیزی علی حاتمی مؤلف است.

- حاتمی: من می خواهم بگویم سوپرمؤلف و ورای مؤلف است.

- مصفا: بله. او توانسته تعریفی را که مشخصا برای خودش است ارائه دهد و از معدود کارگردان هایی است که در مواجهه با آثارش نمی توانی بگویی مثلا از فلان فیلم الهام گرفته. منبع الهامش را نمی توانی پیدا کنی. آثار مورد علاقه من مجموعه تلویزیونی «سلطان صاحبقران» و فیلم «سوته دلان» است.

- حاتمی: من چون از کودکی اینها را زیباد دیدم، برای همین شاید خیلی بهشان عادت دارم. خیلی تجربه اش کردم و خیلی مطالعه اش کردم، بی اینکه دقت خاصی به آنها کنم. من از این نظر می گویم سوپرمؤلف، چون حوزها و صرفا سینما نیست. نمی توانیم بگوییم این فقط سینماست. می خواهم بگویم اصلا یک جور اختراع است؛ یعنی یک چیز واقعا منحصر به فرد است. آن چیزی است که الان می گویند اینستالیشن، پرفورمنس و ... همه اینها به نظر من در هر فیلمش مخلوط است. شاید از نظر سینمادوستان که می خواستند آن را را نُرم مطابقت دهند خیلی هم سینما نبوده. برای همین می گویم ورای مؤلف است، چون یک دنیا و قالب جدیدی برای خودش درست کرده است.

علت چیست که هر چقدر جلوتر می رویم، عیار او بالاتر می رود؟

- حاتمی: خب فکر می کنم سینمادوستان ما پیشرفت کردند و با سینما آشناتر شده اند و ذائقه و درک شان بهتر شده؛ مثلا آن تسلطی که عموم مردم به شعر و ادبیات داشتند، به سینما که نداشتند ولی الان دارند. به نظر من مخاطب سینمای ایران سطحش خیلی بالاست.

- مصفا: البته عموما هم نمی توان این را گفت.

- حاتمی: چرا، به نظر من اینطور است.

به «سلطان صاحبقران» و «سوته دلان» اشاره داشتید. آن نگاه متفاوتی را که علی حاتمی به گستره تاریخ دارد، می پسندید؟ آیا او می خواسته برای تاریخ یک بیان جذاب پیدا کند؟

- مصفا: من با تماشای «سلطان صاحبقران» در تلویزیون، با یک کار کاملا متفاوت روبرو شده بودم. همه چیزش خوشایند بود. به قول شما شاید بخشی از آن نوستالژی باشد.

خیلی ها «سوته دلان» را بهترین فیلم علی حاتمی می دانند.

- مصفا: به نظر می رسید در این فیلم ما یکدفعه برای اولین بار چیزهایی می شنویم که انگار بقیه یا جرأت نمی کردند بهش بپردازند یا خجالت می کشیدند و این یکدفعه خیلی جذاب می شود. همیشه موقع بازی کردن یک نقش به این فکر می کنم که اگر بتوانم آن چیزی که خودم دلم می خواهد را بازی کنم عالی است؛ ولی هنوز جرأت نکرده ام اجرایش کنم و همیشه به این فکر می کنم ای کاش من هم چنین جرأتی داشتم. در فیلمسازی می بینم علی حاتمی با «سوته دلان» به جایی رسیده که جرأت کرده چنین چیزی را جلوی دوربین به این شکلِ به یادماندنی اجرا کند.

لیلا حاتمی و علی مصفا : ما کار خودمان را می کنیم !

فیلم های لیلا حاتمی و علی مصفا

جرأت پرداختن به یک مضمون و عشق غریب، یا جرأت در شکل یابی این ساختار و بیان نمایشی؟

- مصفا: جرأت در اینکه آدم کلیشه ها8 را بشکند و اجرایی داشته باشد که فقط مال خودش است و نه ازش خجالت می کشد و نه از این می ترسد که بعدا دیگران بگویند چرا این کار را کردی.

و در عین حال آن شناسنامه و مؤلفه هایش را هم دارد. یکی از زیباترین مؤلفه های سینمای علی حاتمی تقدیرگرایی است. ما با آدم هایی سروکار داریم که گریزی از تقدیر ندارند و سرنوشت تراژیک و موقعیت نمایشی پیدا می کنند. یک نکته دیگر که باز نشانه بارزش را در «سوته دلان» می بینیم ترکیب زن اثیری و لکاته ای است.

- مصفا: به هر حال یک چیزهایی وجود دارد که ما در زندگی روزمره مان هر روز انجامش می دهیم؛ ولی جلوی دوربین هیچ کس جرأتش را ندارد؛ چه در زمینه بازی کردن، چه در زمینه فیلمنامه نوشتن و چه در دیگر زمینه ها. خیلی وقت ها آدم خجالت می کشد، خیلی وقت ها آدم احساس می کند این یک چیزی نیست که من بخواهم مطرحش کنم و علی حاتمی در «سوته دلان» این مرز را رد کرده.

به نوستالژی اشاره کردید. با وجود اینکه شما یک مجموعه همگون هستید که در جامعه پر از انقطاع و جداافتادگی امروز به یک تحمل پذیری رسیده اید، ولی نوستالژی علی مصفا با نوستالژی صفی یزدانیان در فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟»، خیلی متفاوت است. نوستالژی علی مصفا خیلی شرقی تر و اینجایی تر است.

- مصفا: به هر حال اینها حتما به دوره کودکی آدم برمی گردد.

برسیم به جشنواره فیلم فجری که پشت سر گذاشتیم. چقدر حضور شما و آقای مصفا در فیلم های «وارونگی» و «خانه ای در خیابان چهل و یکم» و خانم حاتمی در فیلم «من» اقناع کننده بود؟

- مصفا: نکته جالب برایم این بود که دیدم چقدر همه با وسواس و دقت کار می کنند و از هیچ چیز نمی ترسند و مقایسه می کنم با خودم که تازه حتی وقتی تهیه کننده هم بودم، این مقدار اصرار به گرفتن پلان به آن شکلی که من فکر می کنم درست است و باید انجام شود را نداشتم. شاید به خاطر این است که من فیلمبرداری ام نگاتیو بود و در حال حاضر دیجیتال است. علاوه بر این دو فیلمی که در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد، «دوئت» را هم بازی کردم. در همه این فیلم ها با شکل تازه ای از کار با دوربین دیجیتال مواجه شدم.

شما خودتان می توانید با آن کنار بیایید؟

- مصفا: برایم پذیرفتن اینکه اینقدر راحت می شود برداشت های زیاد داشت، سخت است. از یک نظر، هم برای بازیگر و هم برای دیگران خیلی خوب است و از جنبه ای دیگر همه چیز را تا حدی بی معنی می کند که این اصلا خوب نیست. منا یک تفاوت عمده ای را از وقتی که دوربین دیجیتال آمد، هم توی کیفیت و تکنیک فیلم های جدید، هم در بخش بازیگری و ... احساس می کنیم. خیلی همه چیز سخت تر شده اما بهتر و بدترش را نمی توان راحت گفت. خیلی وقت ها فکر می کنم چقدر نگاتیو بهتر بود. همه اضطراب داشتند نکند برداشت خراب شود. از طرفی هم این اضطراب لطمه می زد؛ ولی هنوز نتوانستند وسطش را بگیرند که هم آن حواس جمعی باشد و هم امکاناتی که دیجیتال به ما می دهد.

- حاتمی: به نظرم آن حواس جمعی هست. من خیلی خوشحالم. اولش یک کمی کسر شأنمان می آمد جلوی دوربین دیجیتال برویم؛ ولی الان کاملا عادی شده و فکر می کنم چقدر چیز خوبی شد. من از کسانی بودم که خیلی اضطراب داشتم و چون اصولا صرفه جو هستم، خیلی نگران این بودم که یک برداشت خراب شود.

بعضی از فیلمسازها مثل مسعود کیمیایی هستند که هنوز به شدت نگاتیو را تقدیس می کنند...

- حاتمی: اول دوربین دیجیتال به رسمیت شناخته نمی شد؛ ولی الان عادی شده.

- مصفا: خب به هر حال یک چیزهایی این وسط از دست می رود. اصلا از وقتی مانیتور آمد شکل رابطه کارگردان و بازیگر تغییر کرده. آن زمان کارگردان می ایستاد کنار دوربین، الان می نشیند جلوی مانیتور. گاهی وقت ها هم کارگردان تنبلی الش می آید با تو حرف بزند. از همانجا یک پیغامی را می گوید.

- حاتمی: ولی من این دوری کارگردان را می پسندم. نگاه نگران کنار دوربین و اینکه همه اش در حالی که داشتی بازی می کردی، شاهد قضاوت کارگردان بودی، خوب نبود.

- مصفا: خب یک رابطه خصوصی بین کارگردان و بازیگر شکل می گرفت که الان آن رابطه بین بازیگر و گروه کارگردانی است. از وقتی دوربین دیجیتال با سه مانیتور آمده، همه می توانند مانیتور را ببینند.

- حاتمی: به نظر من کارگردان باید مانیتورش جدا باشد و اصلا همه نمی توانند مانیتور او را ببینند و تنها کسانی که فقط کارگردان اجازه می دهد، حق دارند ببینند.

- مصفا: خب اینطور نمی شود. چون یک وضعیت طبقاتی پشت صحنه ایجاد می شود. قبلا این وضعیت پذیرفته شده بود ولی الان نمی شود گفت چه کسی می تواند توی مانیتور را نگاه کند و چه کسی نمی تواند.

- حاتمی: به هر حال به نظر من مانیتور چیز خوبی است. تو در مقام بازیگر می توانی اشتباهت را زودتر بفهمی و برطرف کنی به جای اینکه صبر کنی تا فیلمبرداری تمام شود، فیلم مونتاژ شود و بعد بگویی واااای نباید این کار را می کردم. همان لحظه می توانی اشتباهت را بفهمی.

- مصفا: این هم یک بحثی است که درباره همه بازیگرها صدق نمی کند. یک بازیگری وقتی بازی اش را در مانیتور می بیند می تواند خیلی ریز تصحیح کند و 20 درجه بهبود ببخشد. یک بازیگری هم وقتی بازی اش را نگاه می کند دیگر اصلا نابود می شود.

- حاتمی: نه دیگر این تشخیص کارگردان است که به چه کسی بگوید و به چه کسی نگوید. به نظرم مانیتور از قبل خیلی بهتر است.

ادامه دارد...

بیوگرافی لیلا حاتمی :

لیلا حاتمی (زاده ۹ مهر ۱۳۵۱، تهران) بازیگر سینما و تلویزیون ایران است. وی فرزند علی حاتمی و همسر علی مصفا می‌باشد. لیلا حاتمی با کسب چندین جایزه از جشنواره‌های داخلی و خارجی یکی از موفق‌ترین بازیگران ایرانی از لحاظ تعداد جوایز دریافتی می‌باشد.

 

بیوگرافی علی مصفا :

علی مصفا، بازیگر و کارگردان و تهیه کننده ایرانی است.

او در سال ۱۳۴۵ در تهران متولد شد. وی فرزند مظاهر مصفا و امیربانو کریمی است. همچنین وی همسر لیلا حاتمی (بازیگر سینما) و برادرزاده حسینعلی خان نکیسا موسیقیدان و خواننده است. او فارغ التحصیل رشته عمران از دانشکدهٔ فنّی دانشگاه تهران در سال ۱۳۷۴ است. علی مصفا دو فیلم بلندش را با نام های سیمای زنی در دوردست و پله اخر را با حضور لیلا حاتمی کارگردانی کرد. وی در سال ۱۳۹۱ عضو هیئت داوران جشنواره اوسیان سینه فن هند بود.

  لیلا حاتمی و علی مصفا : ما کار خودمان را می کنیم !

ازدواج لیلا حاتمی و علی مصفا

ماجرای ازدواج علی مصفا با لیلا حاتمی :

 لی مصفا برای خواستگاری لیلا حاتمی پیش داود رشیدی رفت
گفتنی است چندی پیش داود رشیدی بازیگر مطرح سینما تئاتر وتلویزیون در گفت‌وگویی با مجله پردیس روایت جالبی از آشنایی با خانواده حاتمی و ماجرای این ازدواج تعریف کرده بود: صمیمیت من و علی حاتمی به سال‌های قبل برمی‌گردد. ما با هم دوست بودیم و رفت و آمد خانوادگی داشتیم . لیلی و لیلا با هم بزرگ شدند . من و علی حاتمی واقعا مثل دو برادر بودیم و رفت و آمد ما و خانواده او هنوز هم ادامه دارد تا جایی که آقای مصفا برای خواستگاری از لیلا (حاتمی) پیش من آمد چون علی (حاتمی) دیگر فوت کرده بود

جواد رحیمی نژاد

8 اسفند 1358

جواد رحیمی نژاد موسس انجمن سازدهنی خراسان وسرپرست گروه موسیقی پانیذ با محوریت هارمونیکا اولین نوازنده و مدرس سازدهنی با 17 سال سابقه فعالیت هنری در مشهد است که با برگزاری کلاسهای آموزشی و همکاری با گروههای متفاوت در سبکهای گوناگون سعی در شناساندن تواناییها وقابلیتهای سازدهنی و اشاعه فرهنگ این ساز در خراسان بویژه مشهد را داشته است.مهمترین فعالیتهای ایشان در زمینه موسیقی عبارتند از:

 

همکاری با گروههای موسیقی در سبکهای گوناگون که از جمله مهمترین آنها عبارتند از:

بهاران (پاپ)

fer1 ( آر اند بی)

آتشی (فلامنکو)

شروین (جز کلاسیک)

پانیذ (بدون وکال با محوریت هارمونیکا)(در سبکهای مختلف ازجمله بلوز و کانتری)

آرزوی وی اشاعه فرهنگ این ساز است تا جایی که در هر خانه یک سازدهنی و نوازنده آن موجود باشد.که در راستای این هدف ایشان و تنی چند از شاگردان ارشدش در اقصی نقاط خراسان بزرگ به عاشقان این ساز مانوس با طبیعت خدمت می‌کنند.

 جهت آشنایی بیشتر کلیک انجمن سازدهنی خراسان کنید.

یاشارهاشم زاده


ترانه سرا

آثار مکتوب 
گزیده ترانه ها با عنوان وقتی که شب پره تو گرگ و میشن در سال 1388 
خاطرات منصور تهرانی با نام یار دبستانی ، نشر نگاه، در آستانه چاپ 

آثار شنیداری 
بیش از پنجاه ترانه اجرا شده توسط خوانندگان داخلی و خارجی 
از جمله صداوسیما: 
تیتراژ برنامه زنده باد زندگی 
تیتراژ برنامه صبح بخیر ایران 
قطعه غزلبارون که مدتی تیتراژ برنامه رادیو هفت شبکه آموزش بود. 

همکاری با آهنگسازان به نامی چون آندرانیک آساتوریان، بیژن مرتضوی، رضا تاجبخش، بهرام دهقانیار، حامد حنیفی، بهروز علیاری، میلاد اکبری و ...